سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
************
زنده باد جنازه برجام!
محمد صرفی در کیهان نوشت:
مردگان در همه جای دنیا با آداب خاصی تدفین میشوند و در کشورهای غربی این موضوع مانند خیلی چیزهای دیگر تبدیل به یک صنعت شده است. در غرب برای تعیین تکلیف جنازه، اغلب دو روش مرسوم و فراگیر وجود دارد که بسته به میزان ارثیه متوفی و دست به جیب بودن بازماندگان انتخاب میشود. عدهای جنازه را میسوزانند و خاکستر آن را به آب یا باد میدهند و یا در جایی نگه میدارند که نسبت به روش دوم ارزانتر و راحتتر است. روش دوم اما حواشی و هزینههای بیشتری دارد و شامل مراحل و آداب مخصوصی است که میتواند در برخی شهرها چند هزار دلار هزینه داشته باشد. آمادهسازی و آرایش جنازه، به تن کردن لباسی شیک و مجلسی، نمایش جنازه برای حاضرین در تابوتی زیبا و سپردن آن به خاک از جمله مراحل این روش تدفین است. مهمترین و تخصصیترین بخش این روش، مرحلهای است که جنازه را بزک میکنند! این فرآیند را که انگلیسیها به آن Embalm میگویند نمیتوان با حنوط یکی دانست. چرا که غربیها با انواع و اقسام روغنها، پودرها و لوازم آرایش چنان به جان جنازه میافتند و آن را بزک میکنند که متوفی از زمان حیات خود نیز دلرباتر میشود! آنچه امروز عدهای در کشور با جنازه برجام میکنند را صرفاً میتوان با چنین کاری مقایسه کرد.
پس از یکی دو روز که این جریان در شوک اولیه اقدام ترامپ مبنی بر اعلام خروج از برجام بود، به خود آمده و در نوشتهها و اظهارنظرهای خود چنان از برجام مینویسند و میگویند که اگر کسی نداند گمان میکند فتحالفتوح و آفتاب تابانی بوده است! سفسطههای مضحک و مغالطههای مهوعی به کار میبندند و خروج آمریکا از توافق را نشانه قوت آن معرفی میکنند و قیافه حق به جانب گرفته و میگویند دیدید آمریکاییها متضرر شده بودند و ما منتفع و به همین علت از توافق خارج شدند! این سطح از دست کم گرفتن شعور مخاطب و توهین به افکار عمومی در جای خود قابل مطالعه و بررسی است. این جماعت چشم خود را بسته و انگشت در گوش خود کردهاند تا نه ببینند و نه بشنوند. آنان از این سؤال ساده و البته کلیدی فرار میکنند که اگر آنگونه که مدعی هستند برجام برای ما منفعت بود و برای آمریکا ضرر، پس چرا اصرار دارند که بند غروب آن را حذف کرده و توافق را دائمیکنند؟ کدام احمقی در دنیا حاضر است معاملهای را که به ضررش بوده دائمی کند؟!
برخی نیز برای آنکه از پاسخ دادن به افکار عمومی فرار کنند، راهکار فرار به جلو را در پیش گرفته و به منتقدان برجام میتازند که مگر شما نمیگفتید ترامپ از برجام خارج نمیشود، پس چرا خارج شد؟ پس دیدید که همه تحلیلها و نقدهایتان اشتباه بود! گویا برخی دچار ضعف حافظه شدهاند و باید یکبار دیگر در کوتاهترین و سادهترین بیان ممکن، برجام را معرفی کنیم. سادهترین تعریف از این توافق 159 صفحهای که هرگز ترجمهای رسمی از آن منتشر نشد از این قرار است؛ ایران محدودیتهای اساسی و البته عمدتاً زمانداری را در فعالیتهای صلحآمیز هستهای خود پذیرفت و قرار شد در مقابل آن، تحریمهای تحمیلی رفع شود. حال چه اتفاقی افتاده است؟ آمریکا از برجام خارج شده و خبری از رفع تحریم نیست (هرچند زمانی هم که روی کاغذ در برجام بود، باز هم تحریمها همین وضعیت را داشت) اما محدودیتهای ایران همچنان ادامه دارد. فدریکا موگرینی مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا در سخنرانی روز جمعه خود در شهر فلورانس ایتالیا گفت آقای روحانی به من تضمین داده است که علیرغم خروج ترامپ از توافق و بازگشت تحریمها، ایران به تعهدات خود پایبند خواهد بود. با چنین تضمینی، اگر ترامپ از برجام خارج نمیشد جای تعجب و پرسش داشت.
دولتمردان محترم کشورمان که از واکنش سخت و پشیمانکننده میگفتند، بدترین گزینه ممکن یعنی برجام بدون آمریکا را انتخاب کرده و میخواهند منافع کشور را با این گزینه تامین کنند. سادهدلی بر لب دریا نشسته بود و کاسهای ماست در دست داشت و با قاشق خود آب را هم میزد. رهگذری پرسید چه میکنی؟ گفت دوغ درست میکنم. رهگذر با لبخند گفت با یک پیاله ماست و یک دریا آب که نمیشود دوغ درست کرد. مرد سادهدل گفت؛ بله نمیشود اما اگر بشود چه میشود! حالا حکایت برجام منهای آمریکا و دل خوش کردن دولت به اروپا است. حتی اگر در خوشبینانهترین حالت، اروپا را همدست آمریکا در این خیمهشببازی ندانیم و گمان کنیم که آنان به دنبال رفتاری منطقی و معقول با ایران هستند و میخواهند کار را با تهران پیش ببرند، اما باید بدانیم که در واقعیت چنین توانی نداشته و ندارند.
سران اروپا نیز چنین ادعایی ندارند. «آنگلا مرکل»، صدراعظم آلمان روز جمعه در سخنانی در مونستر گفت: «ما نباید خود را قویتر از آنچه هستیم نشان دهیم. اروپا نمیتواند به تنهایی خود را به عنوان قدرت صلح نشان دهد. باید این مسئله مشخص شود که اصلا تا چه حد میتوان از توافق هستهای با ایران حمایت کرد در صورتی که قدرت بزرگ اقتصادی یعنی آمریکا، دیگر در این زمینه مشارکت ندارد». متاسفانه مرکل صداقت دارد! ساشا لومان، که در حال حاضر در دانشگاه هاروارد، در مباحث مربوط به تحریمهای اقتصادی تحقیق میکند، میگوید اروپا از آغاز نمیبایست با تحریمهای ثانویه واشنگتن موافقت میکرد، اما از آنجا که این اشتباه را مرتکب شده حالا جز پیروی از منویات آمریکا چارهای ندارد. زیرا به اعتقاد این کارشناس امروزه کنترل واقعی بر شرکتها و بنگاههای اروپایی نه در داخل اروپا بلکه در واشنگتن صورت میگیرد.
در این میان عدهای از سینهچاکان برجام ترفندی دیگر را بهکار بستهاند. آنان این واقعیتها را انکار نمیکنند و میگویند بله! برجام منفعت اقتصادی برای ما نداشت و از اروپا هم کاری ساخته نیست اما با این حال توافق به نفع ما بود و هست و باید آن را حفظ کرد. راهبرد غلط «توافق به هر قیمتی» در دوره مذاکرات، اینک به راهبرد فاجعهآمیز «حفظ توافق به هر قیمتی» تبدیل شده است. جستوجویی کوتاه درباره افرادی که مرگ عزیزان خود را باور نکرده و با جنازه آنها زندگی کردهاند، آشنایی ماجراهای عجیب و غریب و تکاندهندهای را به دنبال دارد. یکی از عجیبترین این پروندهها مربوط به زنی مجارستانی است که شوهر دیپلماتش اواسط دهه 80 در جامائیکا فوت کرد. زن این دیپلمات، جنازه شوهرش را قاچاقی به مجارستان آورد و آن را در بشکهای در خانهاش نگه داشت و پس از 20 سال که زن نیز فوت کرد، ماجرا برملا شد. افراد مطلع عشق وافر به همسر را دلیل این اقدام عنوان کردند! گویا عدهای نیز از فرط عشق به برجام میخواهند با جنازه آن زندگی کنند. بیانیه دیروز دولت در سوگ و ستایش توافق، نشانهای از این روحیات است. البته اینکه برجام از ابتدا نیز مرده به دنیا آمد و جانی نداشت که کسی آن را بستاند، مسئله مهم دیگری است که باید در جای خود به آن پرداخت.
ناکامی 7 دولت در هفت خان مشکلات «توس»
مصطفی عبدالهی در خراسان نوشت:
چه تلخ است سخن گفتن از دردی که سال هاست تن رنجورِ فرهنگ ایران را آزرده کرده و هنوز کیمیایی برای درمان آن مهیا نشده است. دیگر چه اتفاقی لازم است که باور کنیم بزرگداشت حقیقی فردوسی و تلاش برای آبادانی توس، وظیفه ای قطعی برایمان است و کوتاهی در پاسداشت این گنج عظیم فرهنگی، خلاف همه معیارهای قانونی و اخلاقی است. ابهام و تردیدی هم در این راه اگر بود، مرقومه رهبر معظم انقلاب در سال 1375 حجت را بر همگان تمام کرد که «دولت موظف است با همت به کار در این بخش بپردازد و آن چه تاکنون شده بسی کمتر از اندازه بایسته است»(1) از آن روز تاریخی و حضور ایشان در آرامگاه فردوسی و شهر تاریخی توس، 22 سال می گذرد و دولت دوازدهم، هفتمین دولتی است که از سال 75 تا به امروز، روی کار آمده است.
هفتمین دولتی که همچون شش دولت گذشته اقدام در خور و شایسته ای برای آبادانی توس و احیای این منطقه تاریخی، که به نوعی با شناسنامه فرهنگی ایران گره خورده، انجام نداده و حمایت از این میراث کهن ایرانیان، همچون گذشته در حد حرف و وعده باقی مانده است. اگرچه نباید برخی اقدامات و فعالیت های موثر و کارگشا برای احیای توس، از جمله الحاق آن به مشهد و عملکرد موثر شهرداری ها و شوراهای شهر را نادیده گرفت، اما هر آدم منصفی این حقیقت تلخ را می پذیرد که آن چه امروز حکیم سخن سرای پارسی و منطقه تاریخی توس با آن مواجه است، آن چیزی نیست که با گذشت 22 سال از دستور رهبر انقلاب، مورد قبول افتد.
تشکیل شورای ملی احیای توس در سال 1378 تنها اقدام در خور توجه دولت وقت برای عمل به مطالبه رهبر انقلاب در حوزه توجه به فردوسی و آبادانی توس بود، هرچند که گذر زمان و تعطیلی های طولانی مدت این شورا نشان داد که این اقدام هم اقدامی نمایشی بوده و دردی از فردوسی و توس دوا نکرده است. هرچند طلسم تعطیلی طولانی مدت این شورا در سال 1393 شکسته شد و پس از 15 سال، تلاش های ملی برای احیای توس جانی دوباره گرفت، اما این جان بخشی هم کوتاه مدت بود و حالا سه سال است که بار دیگر شورای ملی احیای توس به خوابی عمیق فرو رفته است. مسئولان استانی، خواب شورای ملی را چندان مهم نمی دانند و معتقدند با تفویض اختیارات این شورا به کمیته راهبردی استان کارها در حال انجام است، اما چندان دشوار نیست درک تفاوت جلسه ای که به ریاست معاون رئیس جمهور و با حضور نمایندگان وزارتخانه های مربوط برگزار می شود، با جلسه ای که در سطح استان و همانند بسیاری از دیگر جلسات استانی شکل می گیرد.
تردیدی نیست که عزم جزم ملی برای احیای این منطقه تاریخی، ابزار لازم خود را می خواهد و بدون شک، فعالیت مستمر شورای ملی احیای توس، اگر مهم ترین ابزار آن نباشد، قطعا یکی از مهم ترین هاست و نمی توان از معلق بودن آن چشم پوشی کرد. دوستداران فرهنگ و تاریخ انتظار دارند دولت «تدبیر و امید» که در سال 93، شورای ملی احیای توس را از خواب 15 ساله بیدار کرد و نشان داد به فردوسی و توس توجه ویژه دارد، به وقفه سه ساله در فعالیت این شورا پایان دهد و بار دیگر مطالبه رهبر انقلاب و خواست ایرانیان را در سطح ملی پیگیری کند.
هفت خان مشکلات توس را که برشمریم، با موضوعاتی مواجه می شویم که سال هاست برای دغدغه مندان این شهر تاریخی آشناست. نبود ردیف اعتبار ملی، نداشتن طرح تفصیلی، ناتمام ماندن پرونده ثبت جهانی توس، معادن غیرمجاز حفر شده در حریم تاریخی، بلاتکلیفی همسایگان فردوسی، دکل های مزاحم حریم بصری آرامگاه و کمبود امکانات گردشگری و فرهنگی در منطقه توس، هفت مشکل عمده این منطقه تاریخی است که رفع آن، عزم جدی می خواهد. تجربه نشان داده است اکتفا به جلسات استانی برای رفع این مشکلات کارگشا نخواهد بود و راه حل آن، تشکیل مستمر جلسات شورای ملی احیای توس است.
احیای این شورا اگر چه شرط لازم برای احیای توس و فرهنگ فردوسی است، اما شرط کافی نیست. احیای این شورا یکی از مهم ترین مطالبه ها در این حوزه است که پاسخ به آن می تواند مسیر تحقق سایر اهداف ملی مبتنی بر فرهنگ و تاریخ ایرانی-اسلامی را هموار سازد. اما بدیهی است باور مسئولان و عموم مردم به حفظ، توجه و حل مشکلات این منطقه و میراث ماندگار، قطعا ضروری تر از تشکیل یک شورا یا جلسه و نشست است. باوری که بدون شک به عنوان یک عنصر اثرگذار در تقویت انسجام ملی و هویت ایرانی و اسلامی به ویژه در شرایط فعلی نیازی ضروری است.
سکوت اعراب، خنجری بر پشت قدس
خالد القدومی نماینده جنبش حماس در تهران در وطن امروز نوشت:
انتقال سفارت آمریکا به قدس شریف، این پیام را مخابره کرد که دولت آمریکا اقدامی خارج از عرف دیپلماسی بینالمللی انجام داده و این عمل به تمام قوانین بینالمللی ضربه وارد کرده است، چرا که واشنگتن با این کار، اقدام به وضع قانون خودساخته درباره شهر قدس کرده است. این اقدام در واقع سیلیای بر گوش قوانین بینالمللی است و با نقض عرفها و قوانین شناخته شده نظام بینالملل، از رژیم صهیونیستی بدون توجه به حقوق طرف مقابل حمایت کرده است. ما در فلسطین این اقدام را در راستای سیاستهای پیشین واشنگتن و حمایت همهجانبه و آشکار آنها از اسرائیل قلمداد میکنیم و این روزها در راهپیماییهای بازگشت، ضد این اقدام ایستادگی کرده و به دنیا گوشزد میکنیم آمریکا گامی اشتباه برداشته و باید از این اقدام خود، عقبنشینی کند.
مواضع ضعیف در جهان اسلام و دنیای عرب باعث شد ایالات متحده و اسرائیل بتوانند بدون توجه به اینکه آیا طرف دیگری وجود دارد و حقوقی برای آنها محفوظ است، دست به چنین اقدامی بزنند. متاسفانه جامعه ضعیف اسلامی و عربی حتی نتوانست یک موضع رسمی قاطع در اینباره اتخاذ کند؛ همین امر باعث بهوجود آمدن این احساس در دولت آمریکا شد که میتواند براحتی چنین اقدامی را عملیاتی کند و نیازی به گفتوگو یا همزیستی مسالمتآمیز وجود ندارد. در حال حاضر باید گامهایی اساسی در برابر این اقدام برداشته شود که آمریکا را مجبور به بازگشت از این تصمیم خود کند. همچنین اقدامات دیپلماتیک مفید فایده، بویژه در کشورهایی که به عنوان دوست و متحد آمریکا در منطقه به شمار میروند، بسیار ضروری است. همه ما قدس را دوست داریم و به آن عشق میورزیم ولی قدس اکنون به مواضع قاطع، شجاعانه و مثمر ثمر احتیاج دارد. قدس مساله عدالت و ظلم است و اقدامات باید در شأن این موضوع باشد. اقدامی که انجام میشود باید به گونهای باشد که آمریکا متوجه شود در مسیر اشتباهی قدم گذاشته و تصمیم غلطی را اتخاذ کرده است. یکی از این اقدامات که در کنار اقدام دیپلماتیک باید پیگیری شود، اقدامات اقتصادی خواهد بود؛ برای مثال میتوان روابط اقتصادی با ایالات متحده را قطع کرد یا از سلاح نفت در اینباره استفاده کرد. همانگونه که اعراب در گذشته از آن استفاده و آمریکا را مجبور به گردن نهادن به حقوق دنیای عرب، جهان اسلام و مردم فلسطین کرده بودند.
آمریکا به عنوان یک دشمن در مقابل فلسطین قرار گرفته و مردم فلسطین به این کشور به چشم دشمن مینگرند و دلیل آن قرار گرفتن در کنار رژیم صهیونیستی است. این چینش باعث میشود هیچ مذاکره یا معامله دوطرفهای میان اسرائیل و فلسطین شکل نگیرد و از این جهت ایالات متحده از سوی مردم فلسطین به رسمیت شناخته نمیشود. اعتماد به آمریکا در برخی مجامع داخلی به عنوان حامی یا کشوری که به فلسطین کمک خواهد کرد، از بین رفته و دیگر چنین برداشتی نسبت به این کشور وجود ندارد و همین اقدام باعث میشود فلسطینیها از هرگونه مذاکره که طرفهای آن آمریکا و اسرائیل باشند عقبنشینی کنند. تحرکات آمریکا اقدامی در راستای مشروعیت بخشیدن به اسرائیل و گام برداشتن در عادیسازی روابط فلسطین با رژیمصهیونیستی است؛ آنها به دنبال این موضوع هستند که فلسطین همانگونه که با دیگر کشورهای همسایه روابطی عادی دارد، با اسرائیل نیز چنین رفتاری داشته باشد. اینک تمام اقداماتی که در گذشته و در این راستا انجام شده بود، از بین رفت. امروز شهر قدس از نگاه قوانین جهانی یک شهر بینالمللی به شمار میرود و زمانی که اینگونه اقدامات از سوی آمریکا انجام میشود در واقع ضربه وارد کردن به قوانین بینالمللی به نمایش گذاشته میشود.
متاسفانه سکوتی که در اینباره شد، همچون خنجری بر پشت ملت و کودکان فلسطین و خنجری در قلب قدس است که نخستین قبلهگاه مسلمانان و مرکز دینی بیش از نیمی از ساکنان زمین است. البته درباره مردم جهان سخن نمیگویم، چرا که آنها در حمایت از فلسطین قلبهایشان جریحهدار شد و به خیابانها آمدند.
متاسفانه سکوت رسمی کشورهای عربی و اسلامی و عدم اتخاذ مواضع قاطع در این زمینه به عنوان نپذیرفتن حقوق مردم فلسطین، تایید این اقدام به شمار میرود که نشان میدهد باید بیشتر از اینها برای قدس زحمت بکشیم. سکوتی که برابر این اقدام در هر کجا انجام شده در واقع خیانت و نیرنگی به مردم و خون شهدای فلسطین است.
از این جهت و به نسبت این تحرکات، مقاومت فلسطین همچون حماس و جهاد اسلامی میتواند واکنشهایی داشته باشد: اولا- قدس همچون حیفا، یافا و الخلیل مناطقی است که توسط رژیم صهیونیستی اشغال شده و کل فلسطین منطقهای است که توسط اسرائیل به اشغال در آمده و باید از آن خارج شوند. موضع ایالات متحده در قبال پذیرش قدس به عنوان پایتخت رژیم صهیونیستی هیچ قیمت و ارزشی در دایره لغات فلسطینیان و در قاموس قوانین بینالمللی ندارد. قدس پایتخت یگانه و ابدی فلسطین است و مطلقاً هیچ جایی برای اسرائیلیها در آن وجود ندارد. ثانیا- مردم فلسطین در هفتادمین سالروز «نکبت» برای احقاق حقوق خود به شکل مسالمتآمیز دست به تظاهرات زدند که در مقابل با اقدامات خشن نظامیان صهیونیست در مناطق مختلف از غزه و کرانه و... علیه این تظاهرات روبهرو شدیم که تاکنون دهها شهید و صدها زخمی بر جا گذاشته است. در راهپیماییهای اخیر نیز حدود 50 شهید و بیش از 9 هزار و 600 زخمی داشتیم که در این میان 4 کودک شهید و 400 کودک دیگر زخمی شدند. مردم فلسطین با شکستن مرزهای تعیین شده توسط اسرائیل، لحظهای تاریخی را رقم زدند و به زمینهایی که از آنها غصب شده بود بازگشتند؛ چه در غزه و چه در کرانه باختری، قدس و دیگر مناطق در برابر دشمن صهیونیستی ایستادگی میکنیم و انشاءالله مطابق وعده حق، پیروز خواهیم شد.
خاورمیانه و بحرانهای سیاسی
حسن هانی زاده در ایران نوشت:
اقدام اخیر دونالد ترامپ رئیس جمهوری امریکا در شناسایی بیت المقدس بهعنوان پایتخت رژیم صهیونیستی وانتقال سفارت امریکا از تل آویو به بیت المقدس، خاورمیانه را درآستانه یک انفجار امنیتی وسیاسی قرار داد.
از آنجا که ترامپ در جریان تبلیغات انتخاباتی خود در نشست سران لابی صهیونیستی تعهد داد که 5 موضوع مهم را در دستور کار خود قرار دهد لذا ترامپ پس از پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری به تعهدات خود عمل کرد.
شناسایی بیت المقدس بهعنوان پایتخت رژیم اسرائیل، انتقال سفارت امریکا به بیت المقدس، تقابل با محور مقاومت، فشار به کشورهای عربی برای برقراری رابطه با اسرائیل ولغو بر جام بخشی از تعهدات ترامپ به لابی صهیونیستی بود که سریعاً به این وعدهها عمل کرد. مجموعه تصمیم گیریهای ترامپ شرایط منطقه را به سمت یک بحران جدید برد وخاورمیانه را درآستانه یک بحران فزایندهای قرار داد که ممکن است به یک جنگ منطقهای منجر شود.
قیام مردم فلسطین علیه تصمیم اخیر ترامپ در انتقال سفارت امریکا به بیتالمقدس به شکلگیری یک انتفاضه فلسطینی منجر شد که ممکن است سالها طول بکشد وشرایط ناپایداری در فلسطین اشغالی ایجاد کند. از سوی دیگرعربستان تحت فشار امریکا وارد بازی سیاسی خطرناکی شده و آن برقراری رابطه وهمکاری آشکار با رژیم صهیونیستی است که این امر تضعیف حقوق ملت فلسطین را بههمراه خواهد داشت. عربستان با همکاری امارات متحده وبحرین از رهگذر تشکیل یک جبهه عبری - عربی سعی دارند تا ایران را دشمن اول کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی را دوست اعراب تلقی کنند.
همچنین دونالد ترامپ برای تقابل با محور مقاومت در سوریه، رژیم آل سعود را مجبور به پرداخت هزینههای حضور نیروهای تفنگدار دریایی امریکا در سوریه کرد که عربستان مبلغ 4 میلیارد دلار در اختیار امریکا قرار داد.
بنابراین عربستان وبرخی کشورهای عرب منطقه در برابر اقدام ترامپ در انتقال سفارت امریکا به بیت المقدس سکوت اختیار کردند واین امر از وجود همکاری تنگاتنگ بین عربستان، امارات، بحرین، رژیم صهیونیستی و امریکا حکایت دارد.
همزمان با این تحرکات و متغیرات منطقهای انتخابات لبنان توازن قدرت را به سود مقاومت اسلامی ومحور مقاومت تغییر داد. ناظران سیاسی از اینکه مقاومت وائتلاف جریان طرفدار مقاومت اسلامی در لبنان توانست در انتخابات اخیر پارلمانی نزدیک به70کرسی از مجموع128 کرسی را بهدست آورد، ابرازشگفتی کردند. اما آنچه موجب کاهش محبوبیت جریان المستقبل به رهبری سعد الحریری شد، رفتار شخص محمد بن سلمان ولیعهد عربستان نسبت به سعد الحریری نخستوزیر لبنان بود. هنگامی که سعد الحریری به دعوت ولیعهد عربستان به ریاض عزیمت کرد، محمد بن سلمان وی را وادار به استعفا کرد و بهمدت 10 روز سعد الحریری را بازداشت و4 میلیارد دلار از اموال وی را مصادره کرد. این امر به کاهش محبوبیت سعد الحریری وجریان المستقبل منجر شد و لذا این جریان سیاسی نتوانست آرای لازم را برای تشکیل یک فراکسیون قدرتمند در پارلمان لبنان کسب کند. پیروزی مقاومت در انتخابات اخیر پارلمان لبنان شرایط را به نفع محور مقاومت و حتی دولت سوریه تغییر داد که این امر به تغییر موازنه قدرت به سود مقاومت اسلامی منجر خواهد شد. اما در عراق شرایط اندکی فرق کرده زیرا در جریان انتخابا ت پارلمانی جریان السائرون وابسته به مقتدی صدر توانست بیشترین آرا را کسب کند وبهعنوان بزرگترین فراکسیون وارد پارلمان جدید عراق شود.
متأسفانه مقتدی صدر که سیاستی غیر شفاف دارد اخیراً به سمت عربستان متمایل شده وتلاش دارد تا سیاستهای محمد بن سلمان ولیعهد عربستان را برای تقسیم شیعیان عراق به دو بلوک شیعیان عراقی و غیر عراقی عملیاتی کنند. اگر مقتدی صدر بخواهد از سیاستهای عربستان دنباله روی کند و در طیف شیعیان عراق شکاف ایجاد کند قطعاً عراق در آینده بایک بحران سیاسی جدیدی در درون خانواده شیعی مواجه خواهد شد. لذا بهنظر میرسد سهم خواهی جریان السائرون به رهبری مقتدی صدر برای بهدست گرفتن وزارتخانههای کلیدی تشکیل یک دولت ائتلافی را به تأخیر خواهد انداخت و این امر به تشدید ناامنیها در عراق منجر خواهد شد.
خوابهای آشفته دنکیشوت در پسابرجام
سید عبدالله متولیان در جوان نوشت:
خبر خروج امریکا از برجام برای بسیاری از اهالی کوی سیاست، خبری بهتآور و تعجببرانگیز بود. ملاحظه و مشاهده دیدگاهها و تحلیلهای متناقض و متفاوت سیاستورزان، ارباب رسانه، احزاب و جناحهای سیاسی داخلی و خارجی نشان از سرگیجگی و خالی بودن دست آنها از علل واقعی این رویداد است.
با نگاهی به تحولات حوزه نفت در سالهای اخیر میتوان دریافت که خروج امریکا بیارتباط با فناوریهای نوین نفتی در امریکا نیست. امریکاییها بعد از شکستهای پیدرپی (که مکرراً آقای ترامپ به آنها اعتراف کردهاست) و اذعان به بیتأثیر بودن تشدید تحریمهای پسابرجامی در دو سال اخیر و گسترش و تثبیت عمق استراتژیک جمهوری اسلامی ایران و به صدا درآمدن ناقوس مرگ برای رژیم صهیونیستی و نظام سلطه، دست به قمار بزرگ دیگری زده و با خروج تاکتیکی خود از برجام (برای ترغیب ایران به پذیرش خواستههای نظام سلطه از ایران که این بار از حلقوم اروپاییها در میآید) در حالی که همه قرائن و شواهد حاکی از شکست شیطان در بازی برجام است، دنکیشوت وار تلاش میکند صحنه را کاملاً جنگی و نامساعد برای ایران جلوه دهد و در جنگ روانی مردم ایران را متقاعد کند که گریزی از پذیرش شروط ظالمانه اروپاییها و قبول مذاکره در باره تمامی موضوعات مورد علاقه غرب ندارند.
دستیابی به فناوری «شکست هیدرولیکی» و «انقلاب حفاری» که ذخایر ثبت شده امریکا را از ٤8 میلیارد بشکه به 268 میلیارد بشکه ارتقا داده و امریکا را به عنوان بازیگر فعال و جدید نفت در جهان مطرح میکند، بهانه خوبی برای دنکیشوت غرب فراهم آورده تا آرزوها و خیالبافیهای خود را برای ورود به «استراتژی بیم و امید» سازماندهی کند. شیطان بزرگ در حالی که قدرتش به شدت تحلیل رفته و در تمامی منازعات موجود در جهان از کره تا افغانستان، عراق، سوریه و... در صدد است تا با عوامفریبی به مردم ایران بباوراند که برای گریز از جنگ باید بین بد و بدتر گزینه بد و مذاکره با غرب را برگزیده و به خواستههای غرب تن دهند.
دنکیشوت غرب که در اواخر قرن بیستم با تدوین کتاب «استراتژی امنیت ملی امریکا در قرن 21» و حمله به افغانستان و عراق به دنبال ایجاد خاورمیانه جدید و تجزیه بسیاری از کشورهای منطقه غرب آسیا بود، اما همه آرزوهایش بر باد رفته، هماینک نیز شاید بدش نیاید مجدداً بخت خود را در ظهور به عنوان ابرقدرت انرژی بیازماید و منطقه را درگیر جنگ بین محور مقاومت و محور عبری- وهابی کرده و با کاهش شدید صادرات نفت اوپک و افزایش شدید قیمت نفت در جهان، نفت خود را جایگزین نفت ایران کند.
آن روی سکهای که تحلیلگران حامی شیطان بزرگ در صدد القای آن به افکار عمومی هستند، این است که امریکاییها پس از خروج از برجام قویاً به دنبال برپایی یک جنگ هدایت شده همراه با تبلیغات بسیار گسترده و وسیع بین ایران و محور مقاومت از یکسو و اتحاد عبری -عربی از سوی دیگر هستند تا در پناه این جنگ به اهداف زیر دست پیدا کنند:
1 - خروج نفت ایران از سبد فروش اوپک و افزایش و تشدید فشار تحریمها بهمنظور به زانو درآوردن حکومت ایران.
2 - درگیر کردن ایران در میدان جنگ و افزایش نارضایتی و عصیان مردم ایران علیه حاکمیت و تعقیب استراتژی دوگانه «فروپاشی جمهوری اسلامی از درون» و یا «قبول مذاکره و تسلیم شدن ایران در برابر شروط غرب.»
3 - فروش سلاح بیشتر به محور عبری- عربی و رونق بخشی به صنایع تسلیحاتی امریکا و رونق تولید و پایین آوردن نرخ بیکاری.
٤ - جهش قیمت نفت از قیمت فعلی به بالای 200 دلار (تا 300 دلار) که این اقدام علاوه بر روانه کردن سود سرشار به جیب امریکاییها سبب ایجاد هزاران شغل جدید و رونق تولید و اشتغال خواهد شد.
5 - با افزایش قیمت نفت به بالای 200 دلار هزینههای بسیار سنگینی به چین تحمیل کرده و عملاً اقتصاد امریکا از چین پیشی خواهد گرفت.
صرف نظر از اینکه طراحان این خیالبافی اصلاً توجه نداشتهاند که در دنیای کنونی دیگر امکان تحریم نفتی ایران وجود نداشته و عملاً 1+5 فروپاشیده و از این جنگ نفتی، ایران سود بیشتری را کسب خواهد کرد باید توجه داشت که این سکه روی دیگری هم دارد. ظاهراً تحلیلگران (خیالپردازان) همسو با شیطان ابر و باد و مه و خورشید و فلک را در خدمت امریکا گرفته و محور مقاومت را دست بسته فرض کرده و برای بازیگران منطقهای هیچ قدرت و نقشی قائل نیستند. تجربه نشان داده که همه خیالپردازیهای امریکاییها با ظهور و اراده بازیگران منطقهای و همت مردم همگی نقش بر آب شده و به عکس نتیجه داده است و اینک نیز همه قرائن و شواهد نشان میدهد که توطئه و بازی جدید برجامی شیطان بزرگ با اراده قوی مردم و دولتمردان ایران خنثی شده و روسیاهی به زغال خواهد ماند. در این میان ذکر یک نکته حائز اهمیت است و آن اینکه بهرغم تبلیغات منفی که صورت میپذیرد خروج امریکا بیش از آنکه برای ایران جنبه تهدید داشته باشد یک فرصت طلایی برای خروج از بن بست به وجود آمده در دو و نیم سال گذشته خلق کرده و ایران میتواند به عنوان برنده میدان برجام حقوق قانونی ملت ایران را از اروپا مطالبه کرده و پرده از نفاق اروپاییها (بهعنوان بال دیگر نظام سلطه) بردارد.
رایزنی سرنوشتساز ایران و اروپا
رضا نصری در شرق نوشت:
دولت ترامپ سرانجام از برجام خارج شد. این اتفاق مهمی است اما الزاما یک اتفاق منفی و زیانبار برای ایران محسوب نمیشود. تأثیر این اتفاق را کیفیت رایزنی ایران با اروپا و سایر اعضای باقیمانده در این توافقنامه در ماههای آینده تعیین خواهند کرد. اما دراینراستا، ذکر چند نکته ضروری به نظر میرسد: نخست اینکه افکار عمومی و جامعه کسبوکار در ایران باید بدانند وضعیت کشور هرگز به وضعیت دوران پیش از برجام برنخواهد گشت. برای اینکه آمریکا وضعیت ایران را به همان شرایط (سال ۲۰۱۵) برگرداند، دستکم باید همان میزان حمایت بینالمللی را داشته باشد و چنین حمایتی دیگر وجود ندارد؛ به بیان سادهتر، آمریکا نمیتواند با یک حمایت سیاسی و حقوقی بسیار کمتری فشار بیشتری به ایران وارد آورد! واکنشهای اولیه به سخنرانی او -چه از جانب خانم موگرینی چه از جانب سایر مقامات ارشد قدرتهای اروپایی- هم بیسابقه بود و هم نشان از انزوای شدید آمریکا دارد. در واقع، حمایت مورد نیاز ترامپ برای اِعمال تحریمهای سنگین به ایران نه در سطح دولتهای غربی و متحد آمریکا وجود دارد، نه در میان کشورهای آسیایی (چین و روسیه) قابل مشاهده است و نه در سطح سازمانهای بینالمللی -مانند آژانس بینالمللی انرژی اتمی- دیده میشود. علاوهبراین، همانطورکه کارشناسان وزارت خزانهداری آمریکا خود اذعان دارند، بناکردن ساختمان تحریم علیه ایران بهتنهایی پنج سال برای دیپلماتها و حقوقدانان دولت اوباما زمان بُرد تا منتج به «فشار» شود.
بازسازی این عمارت، آن هم در شرایطی که هیچکس با آن موافق نیست، برای دولت ترامپ غیرممکن خواهد بود. دوم اینکه افکار عمومی باید بدانند خروج آمریکا از برجام عملا امکان بازگرداندن تحریمهای چندجانبه شورای امنیت (snap back) را از آمریکا سلب کرده است. تحریمهای چندجانبه اتحادیه اروپا هم طبیعتا منتفی است. این رویداد شاید مهمترین پیامد مثبت حقوقی و راهبردی خروج آمریکا از برجام باشد. از این پس ابزار نرم واشنگتن برای آسیبرسانی به ایران به دو اهرم داخلی محدود خواهد شد: یکی تحریمهای یکجانبه و فرامرزی کنگره و دولت آمریکا و یکی «جنگ روانی» برای تأثیرگذاری بر فضای جامعه ایران و محاسبات سرمایهگذاران خارجی؛ هر دوی این اهرمها نیز با یک دیپلماسی هوشمندانه، چارچوبسازیهای حقوقی و با برنامه آگاهسازی مدبرانه تا حدود زیادی قابل مهار و مدیریت است. از هماکنون از موضعگیریهای مقامات اروپایی، بهویژه اظهارات خانم موگرینی، پیداست که عزم همکاری با ایران برای این «چارچوبسازی حقوقی-سیاسی» وجود دارد و دستگاه دیپلماسی ایران نیز از این فرصت استفاده خواهد کرد.
دراینراستا، باید به این نکته توجه داشت که مخالفت شدید تندروهای آمریکا، عربستانسعودی و اسرائیل با برجام، برخلاف ادعای رسمی آنها، ارتباط چندانی با قابلیتهای «هستهای» ایران نداشته و ندارد. علت اصلی مخالفت آنها، قابلیت برجام در تنشزدایی میان ایران و غرب، قاعدهمندسازی این رابطه و ایجاد یک صفآرایی دیپلماتیک، سیاسی و راهبردی جدید میان ایران و قدرتهای غربی است. واکنش سنجیده و همراه با طمأنیه آقای روحانی نشان داد ایران بهدرستی این دینامیسم را درک میکند و بهراحتی برای اتخاذ سیاستهای تند و قابل بهرهبرداری برای نیروهای متخاصم، تحریکپذیر نیست. سوم اینکه ایران امروز موضع و جایگاه سیاسی و اخلاقی برتری در مقایسه با سایر اعضای برجام دارد؛ این برتری سیاسی و اخلاقی فرصتهای زیادی برای دیپلماسی عمومی و مذاکرهکنندگان وزارت خارجه برای کسب امتیاز و سازماندهی همکاریهای جدید ایجاد خواهد کرد. یکی از این فرصتها، رایزنی با اروپا برای دریافت «بستههای تشویقی-جبرانی» است.
درواقع، دولتهای اروپایی در تلاش خود برای حفظ برجام در شش ماه گذشته، مرتکب یک اشتباه تاکتیکی مهم شدند و آن اینکه آنها برای مماشات با ترامپ، با اتخاذ یک ادبیات تند و تأیید صوری و ضمنی اتهامات او علیه ایران، هم خاطر تهران را مکدر کردند و هم جامعه بیزینسی و سرمایهگذاران را در ارتباط با ایران دچار تردید و هراس بیشتری کردند. امروز که اروپا با همه وجود متوجه ماهیت غیرمتعارف دولت ترامپ شده است، ایران در جایگاه مناسبی برای طرح خواستههای خود و اقدامات جبرانی اروپا قرار گرفته است. اصرار چند ماه اخیر اروپا بر «الزامآور»بودن «برجام» نیز این موقعیت ایران را تحکیم کرده است. درواقع، خروج غیرمنطقی و بیاساس آمریکا از برجام فصل جدیدی در مناسبات ایران و اروپا رقم زده است و باید این فرصت را مغتنم شمرد. چهارم اینکه با خروج آمریکا از برجام، فضای بلاتکلیفی در سطح جامعه و دنیای کسبوکار بالاخره به پایان رسید. امروز سیاستگذاران کشور میتوانند برای مقابله و خنثیسازی تمام تبعات حقوقی و سیاسی این خروج برنامهریزی کنند.
علاوهبراین، کارگزاران اقتصادی در ایران، اعم از دولتی و خصوصی نیز میتوانند با تحلیلی واضحتر و چشماندازی مشخصتر برای فعالیتهای خود تصمیم بگیرند. دراینراستا، سیاست ترغیب و تشویق مصرفکننده برای خرید و حمایت از «کالای ایرانی» اهمیت مضاعفی مییابد. در آخر اینکه همه گزینههای ایران کماکان روی میز است. خروج از برجام و حتی خروج از ان.پی.تی -که به رفتار آتی اروپا بستگی دارد- کماکان از گزینههای ایران محسوب میشود. اما این نکته را نیز باید در نظر داشت که اتخاذ چنین تصمیماتی نیز نیازمند زمینهسازی و همکاری در فضای سیاست داخلی است. درواقع، هیچ واکنش تندی از جانب ایران نباید بیهدف و در تاریکی صورت بگیرد؛ برای مثال، تهدید به خروج از «ان.پی.تی» میتواند همواره بهعنوان یک گزینه مناسب از جانب تهران مطرح شود، اما چنین تصمیمی در عمل فقط در شرایطی اقدام مثبت و مؤثری تلقی خواهد شد که اصلاح رفتار آمریکا و لغو مجدد تحریمهای آن را در پی داشته باشد؛ بهعبارتدیگر، خروج ایران از ان.پیتی، یا هر اقدام تند مشابهی، در شرایطی مفید خواهد بود که ایران بهعنوان یک «اهرم مذاکره» از آن استفاده کند.
درواقع، برای اتخاذ چنین تصمیماتی، باید ابتدا یک عزم جدی در داخل کشور برای ورود به دور جدید مذاکرات با آمریکا وجود داشته باشد. اگر چنین ارادهای در داخل کشور وجود ندارد، اقدامات متقابل ایران باید با احتیاط بیشتری طراحی و اجرا شود؛ بهطوریکه اجرای آنها منجر به صفبندی جامعه جهانی در کنار آمریکا، ورود مجدد شورای امنیت به پرونده ایران و احیای مجدد ایرانهراسی نشود. ضمن اینکه، تصمیمات تندی مانند خروج از برجام و ان.پی.تی، فقط در شرایطی لازم و ضروری است که باقیماندن آمریکا در برجام یک «ضرورت اجنتابناپذیر» ارزیابی شود. در هر صورت، لازم است با همکاری و همدلی همه جناحهای سیاسی، دست دستگاه دیپلماسی کشور برای اجرای همه گزینهها باز گذاشته شود.